اتی (احترام) سهم خود را از خانه اجاره ایی که با دوستانش اجاره کرده نپرداخته و صاحب خانه قصد دارد آنها را بیرون کند. جهانگیر جوانی که در بوتیک کار میکند مبلغ مورد نیاز اتی را فراهم میکند. اما اتی باآن مبلغ تصمیم می گیرد به خارج برود. سعی اتی برای تهیه کسری پولی که برای خارج رفتن نیاز دارد اتی را در موقعیت خطیری قرار میدهد
استوار خراسانی به تهران منتقل می شود. او به اتفاق مادرش و همسرش زینت و خواهرش عاطفه و پسر کوچکش اسفندیار نزدیک کلانتری محل خدمتش خانه ای اجاره می کند که از قضا با آقارضی همسایه می شوند. آقارضی با خواهرش ملوک خانم و دو پسرخواهرش جواد و جعفر زندگی می کند، او برای جواد، عاطفه خواهر استوار خراسانی را خواستگاری می کند و استوار خراسانی به دنبال دزد سابقه دار محله به نام جعفر پاچناری است و اطلاع ندارد که این دزد همان برادر خواستگار عاطفه است، با ازدواج خواهرش و جواد موافقت می کند. اما بالاخره بعد از تعقیب و گریز طولانی، روز عروسی جواد و عاطفه، استوار خراسانی موفق می شود دزد سابقه دار جعفر پاچناری را دستگیر کند.
دختر یک مرد سنتی، پس از ازدواج زندگی زناشویی ناموفقی دارد. پدرش که از این موضوع آگاه است تصمیم می گیرد برای ازدواج دو دختر دیگرش شرایطی قائل شود. به همین منظور شرایط خود را به صورت یک بخش نامه بر روی کاغذ می آورد و از خواستگارها می خواهد طبق مفاد مندرج شده، پا پیش بگذارند!